چندتک بیتی
يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ
آهی که زیر لب کشد درد مند عشق
در سینه کار تیشه فولاد میکند
استخوان سرفرهاد فروریخت زهم
دیده اش در ره شیرین نگران است هنوز
بیستون ناله ی زارم چو شنید از جاشد
کرد فریاد،که فرهاد دگر پیداشد
خیالم در دل و دل در خم زلف
پریشان در پریشان در پریشان
زمن در عشق شیرین کار تر نیست
چرا فرهاد را افسانه کردند؟
عشق را در کشور ما اعتبار دیگرست
یوسف اینجابرسرراه زلیخامی رود
اگرزلفت به هرتاری اسیرتازه ای دارد
مبارک باشد اما دلبری اندازه ای دارد
مردمان در من وحیرانی من حیرانند
من در آنکس که تورابیتد وحیران نشود
من بایقین کافر ،جهان باشک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
۹۴/۱۰/۲۰