http://dl.pop-music.ir/music/1394/Bahman/Hamed%20Zamani%20-%20Jahad.mp3
این لینک دانلودشه روش کلیک کنید صفحه ای که بازشد روی آهنگ کلیک راست کنیدوsaveکنید
خیلی گریه کردم وقتی این آهنگ راگوش دادم.....اجرشون با سیدالشهدا..خیلی سخته بذاری عزیزترینت بره جنگ...خانواده های شهداخیلی با وجودن....الان یه حس عجیبی دارم که اصلا قابل وصف نیست...فقط میتونم بگم....خیلی مردی که توی این دوره و این روزگار رفتی وجنگیدی
اگه نتونم برم جنگ حداقل یادت را زنده نگه میدارم
شکستن دل،مثل شکستن دنده هاست......
.
.
.از بیرون همه چیز روبراهه....................اما با هر نفس ..
.
.
درد میکشی..............
هرروز چند بار با این مشکل مواجه میشیم؟؟؟؟؟تا حالا بهش فکر کردید؟؟
چقدر به خدا گله میکنیم که چرا به خواسته هامون نمیرسیم......؟
ما چقدر به حرف خدا گوش میدیم....درطول روز چند تا از رفتارهامون مطابق با دستور خداست؟
محاله کسی عاشق کسی بشه و به حرفش گوش نده....ما چقدر عاشق خداهستیم؟
حرف خدا را عوض نکنیم....گناهمون را توجیه نکنیم.......
.
.
.
بهتره یکم به رفتارمون فکر کنیم...چقدر بندگی کردیم...؟
امروز ساعت 7صبح بیدارشدم وبسییییییییییییییییارر با عجله آماده شدم که برم باشگاه برای دوره دفاع شخصی مربی ها وارشد ها(بنده به عنوان ارشد)
خیلی سریع از خونه رفتم بیرون ورسیدم سر چهارراه(محل قرار بااستاد).....استادم رسید ومن سوار ماشین شدم بعد میگه چرا انقدر به موقع اومدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گفتم استاد خب خودت گفتی ساعت7:30 آماده باشم...میگه من بگم تو باید سر موقع بیای؟؟؟؟!!!!!!
ازاین جمله متوجه شدم استاد اعصاب نداره وامروز از روی دنده چپ بلند شده(استادی که بخاطر1دقیقه دیر کردن بامن دعوا میکرد حالا میگه چرا به موقع اومدی مشخص بود میخواست گیر بده)
.
.
نیم ساعت بعد رسیدیم دم در باشگاه در بسته بود.....!!!!!!!!!!!!!(این وسط تقصیرمن چی بود نمیفهمم)
استاد به من گیر داده میگه تواگه یکم دیرتر میومدی من منتظرت میموندم حالا نمیومدیم اینجا معطل بشیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!گفتم استاد چه فرقی داره اونجا معطل میشدی!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه کلا استاد میخواست گیر بده...خداروشکر در باشگاه زود باز شدو رییس هیئت اومد وکلاس شروع شد..........بعد از آموزش بعضی حرکات باید تمرین میکردیم.....استاد اومد سراغ من که بامن تمرین کنه
گفتم:استاد این همه مربی اینجا هست برو با اونا تمرین....استاد:بهمن ماه جشنواره و مسابقس باید با تو تمرین کنم آماده بشی.....خداوکیلی میترسیدم باهاش تمرین کنم اعصابش بهم ریخته بود
باخودم گفتم 1 بلایی سرم میاره!!!وهمینم شد...................
اصطلاحات را نمیگم که گیج بشید ولی ما 1 فنی توی رزم آوران داریم که حریف را کلا برمیداریم پرت میکنم اون طرف!!!!!!!!!استاد خیلی زیبا این فن را روی بنده انجام داد وخداروشکر من اصولی روی زمین اومدم اما کنار ابروم ورم کرد!!!!!!!!!!!!!!!!
نتیجه اخلاقی:بااستاد عصبانی تمرین نکن
قضیه به همین جا ختم نشدو استادچندین فن دیگه اجراکرد..تااینکه خداروشکر رییس هیئت
استاد راصداکرد تادرمورد مسابقات باهاش صحبت کنه.........ومن برای دقایقی به آرامش رسیدم!
اما از ساعت 9 تا1 بعدازظهر دوباره موردفن ها استاد قرار گرفتم!!!!(اما جدا خیلی چیزها یادگرفتم و استادم خیلی به من لطف کرد که منو باخودش برد توی این کلاس چون این کلاس دراصل برای استاد هابود اما استادبه رییس هیئت گفت باید ارشد ها هم حضور داشته باشن واجازه حضورم را گرفت سعادت بزرگی بود....خدایاشکرت..... توی کلاسی رفتم و ثبت نام شدم که شاید چندسال دیگه به عنوان مربی باید میرفتم)
کلا شانسم توی ورزش خیلی خوبه هر استادی منومیبینه دوست داره منو به 1 جایی برسونه! الان بین کل رزم اور های باشگاه استاد بدجور گیرداده به من وسرسختانه بامن تمرین میکنه...انشالله نتیجه بگیرم وخوشحالش کنم
من و خدا سوار دوچرخه شدیم....من اشتباه کردم و جلو نشستم وخدا عقب.
فرمان دست من بود وسردوراهی ها دلهره مرا میگرفت تا اینکه جایمان راعوض کردیم
حالا آرام شدم وهروقت ازاومیپرسم که کجا میرویم؟؟؟؟؟
برمیگردد وبالبخند میگوید:تو فقط رکاب بزن..........
اگه کسی بخاطر غم دل من وحرف های دلم ناراحت شده یا اشکی ریخته شرمندم........
.
.
دوست ندارم کسی ناراحت بشه چون میفهمم ناراحتی یعنی چی...اما تنها جایی که حرف دلمو میزنم و دردمو میگم همین جاست.....
اگه کسی ناراحت شد...شرمندم.....ببخشید...ازاین به بعد حرفی از دردو غصه ای که دارم نمیزنم که کسی ناراحت نشه...
.
.
.
.
قرآن توی دستم......عکس دوستم کنارم.....پرده های اتاق کشیده ...در اتاق قفل..............
.
.
اشک ودلتنگی من........................................................................................
خیلی داغون شدم ....هرچقدرباخودم حرف میزنم که مرگ حقه ومنم چندوقت دیگه میمیرم ومیرم پیشش دلم نمیفهمه چی میگم....
.
.
.هنوز صداش تو گوشمه...صدای خنده هاش.........
من دلم برای دعواهامون تنگ شده.......خدااااااا.................